تشریح افکار شبانه

من وقتایی که دارم تو ذهنم  حرف میزنم ...

اگه صاد باشه ، دارم تمامی ابعاد روح و روانم و براش تشریح میکنم ...

مثلا دارم میگم حالم خوبه ، بده ، الان فلان مشکل رو مغزم سنگینی میکنه

الان بهمان درگیری برام پیش اومده

حتی براش از سخی تعریف میکنم

از همه چی...

صادِ توی ذهن من ، یه مشاور و شنونده بسیار خوبه ...

 

اما وقتی دارم با سخی حرف میزنم...من فقط جلوی اون میتونم آب شم ...ذوب شم .

و بهش بگم چقدر دوستش دارم ، چقدر همیشه تو ذهنمه

همیشه دارم براش این قضیه رو توضیح میدم ... همین حرفارو بهش میزنم ‌ .

 

تو واقعیت درکی که صاد از احساساتی مثل دوست داشتن و عشق داره رو سخی نداره . متاسفانه نمیتونم کاریش کنم. نمیتونم حرفامو به سخی بزنم . نمیتونم . فقط میتونم نگاهش کنم و ذوب شم . مثل یه آدم برفی .

 

 

بعدا نوشت : از خواب که بیدار شدم دلتنگت بودم سخی .

۱ نظر ۰ لایک

:)

 

وای مامان ، انقدر برنامه واسه بعد کنکورم چیدم...

مثلا برم گواهی نامه بگیرم...

برم ببینمش...

یه لحظه به خودم اومدم دیدم نباید این جمله آخرو بلند بگم ...

انقدر برام واضح بود که نزدیک بود از دهنم در بره .

 ۲۷ / اردیبهشت / ۴۰۲

 

هنوز ندیدمش :)

۱۶ نظر ۱ لایک

گیلی گیلیا

یکی از شادی‌های دیروزم این بود که فهمیدم صبا روانشناسی میخونه :")))

دومیش این بود که یکی دوستان ارشد دانشگاه امیر کبیر اورده :")))))

 

اینقدره خبرای خوبی بودن :)))

 

بعددددد فالم رو گرفتن 😂💔

حاجی خیلی فال خوبی بود خوشمان آمد 😂🤝

خصوصا اون جاش که زود تر عشقم می‌میرم حیحیحی. البته اگه میگفت چند روز دیگه میمیری خیلی خوشحال تر میشدم :")))))

۱ نظر ۱ لایک

اوتاکو ها

ایو نبینید از دست‌تون رفته . کلیک

کاملش کلیک

۳ نظر ۱ لایک

بیو

بیوگرافی ام را گذاشته ام : waiting...

در انتظار ...

در انتظار نتایج کنکور

در انتظار اینده خیلی خیلی نا معلوم

در انتظار مهر ماه و دیدار...؟

 

۰ نظر ۱ لایک

از توانایی های زری 2

امشب قابلیت اینو دارم واسش اهنگ از چارتار و ایهام بفرستم .

بعد اون فردا صبح فقط سین بزنه و هیچی نگه

بعد ترش من یه هارت اتک بخورم بابتش .

۴ نظر ۵ لایک

اصلا توف :)

کنکورم تموم شده

هیچ امتحان خاص دیگه ای هم ندارم

و استرسی هم ندارم 

پس چرا تو هنوز توی خوابامی ؟

چرا امروز تماما دلتنگ تو بودم ؟

مگه نگفته بودن تو فقط واسه این تو ذهنمی که من شرطی شدم -شرطی شدن فعال-برای پناه از استرس به تو روی اوردم . چرا دروغ گفتن بهم ؟

 

۲ نظر ۴ لایک

اتمام

دیروز با بچه ها خداحافظی کردم

کتابامو ریختم تو این چرخ دستی هایی که مامانبزرگا توش سبزی و خریدای خونه رو میریزن میارن خونه ...

مژگان و محدثه رو یه نیمچه بغل کردم و اون حرف تکراری "موفق باشی" بهشون گفتم .

امروز رفتم دانشگاه اصفهان .

ازمون دادم

برگشتم.

تو راه برگشت اکثرا داشتن با دوستاشون حرف میزدن که فیزیکش فلان بود ریاضیش سخت بود و ...

یهو دیدم یکی پشت سرم داره گریه میکنه " چرا هیچ کس ناراحت نیستتت ؟ TT ریاضیش خیلی سخت بود TT "

منم برگشتم بهش گفتم " حاجی همه گند زدن ... به روشون نمیارن ، حرص نخور "

البته فکر نکنم زیاد جدی گرفته باشه حرف منو ...

 

خلاصه که اره . منم زیاد خوب ندادم . حالا تا نتایج بیاد . دیگه حوصله پشت موندن ندارم . امسال شد شد ، نشد یا میرم ازاد یا میرم فنی کامپیوتر میخونم .

۹ نظر ۱۱ لایک

سخی ...

من همش به این فکر میکنم که اگه فشار کنکور نباشه شاید ذهنم دست از سرت بر داره ...

میدونی ... تو شدی مسکن استرس هام ...

میخوام بدونم اگه کنکور هم تموم بشه و دانشجو بشم و برم خوابگاه بازم تو هروز تو ذهنم میمونی یا نه ...

اگه موندی . یه روز . یه روز خیلی دور . دوباره میام و میبینمت .

۰ نظر ۲ لایک

نصف شبی جات

سخی عزیزم

یکی از کار های هرروزه ام این شده که تو ذهنم تصور کنم که میخوام بهت چی بگم

و این حرف هارو حدود 6 ساله دارم تکرار میکنم

انقدر تکرار شون کردم که یادم رفته .

مثل یه اهنگی که خیلی دوستش داری و مدام پشت سر هم پلی میکنی و بعد از مدتی دیگه خود به خود مغزت اونو ایگنور میکنه .

خیلی وقتا با خودم فکر میکنم تقصیر زندگی نسبتا بی دغدغه مه که تو توش پررنگ شدی . وقتی وبای بقیه رو میخونم که زندگی شونو لخت ریختن رو صفحه وب و از زجر ها شون میگن واقعا از خودم بدم میاد . که چقدر سطحی ام در حالی که بقیه مردم دارن با یه مشکلات عجیب غریب دست و پنجه نرم میکنن

یه شب بابام گفت " با خودم فکر میکنم یه روز تقاص این زندگی اروم میدیم" نقل به مضمون

و از اون شب این فکر افتاده تو سرم ... یعنی یه روز . یه مشکل بزرگ میاد انتقامشو از این روز ها میگیره .

 

سخی عزیزم ، از اینکه پیشفرض ذهنیم شدی بدم میاد :) متنفرم . ولی باز بهت پناه میارم . به خودت نه ، به یادت پناه میارم تا به مسائل دیگه فکر نکنم.

مثل معتادی که میکشه بلکه بره تو یه دنیای دیگه . یاد اون اهنگ مسخره میوفتم که بچه ها تو راهنمایی میخوندن " تو ... نیکوتین توی سیگارامی"

 

اومدم ته این پست با این جمله تموم کنم " به امید روزی که از ذهن و دلم پاک شده باشی " ... ولی دلم نیومد :)

۲ نظر ۶ لایک
چه دعایی کنمت بهتر از این
که شود عاقبتت ختم به خیر

بزرگواران یه صلوات بفرستین :))

آخرین مطالب
نمایش خانگی
چالش نادشیکو ۴
چالش نادشیکو ۳
چالش نادشیکو ۲
چالش نادشیکو
ساعات پایانی عمر
..
خاطرات مدرسه
حس
آرشیو مطالب
پیوند ها
دیزالو
پردیس یار (مترسک)
معلم ، خواهر هیتلر
پرژین و مورچه
غمی
بند باز
آسمون (۳بار)
جوراب های نشسته
جامانده
داستان کوتاه ( خانم سیاح)
بک‌گراند تکرار شونده
نقد انیمه و انیمیشن
نرگس
ریحان
کسی که نفهمیدم عشقش آسمانی بود یا زمینی !
نکات وبلاگ نویسی
درخواست رسمی
تجربیات یک عدد کنکوری 99
یک شاعر پاکستانی !
فیزیک
ابزار برنامه هفتگی وبلاگ نویسان
نیکولای آبی
تک بیتی های بی مخاطب اقا گل
وبلاگ های تازه بروز شده
نتایج رای گیری و اعلام وبلاگ های برتر
الما توکل
:) فیلم
نوشته های آقای در حال تشکیل
پیوندهای روزانه
واکنشگرایی قالب های پیش‌فرض بیان
لکه‌بری با حمیدو :)
ابزار وبلاگ بیان
از دیار حبیب
پوست و مو
روایت سیل عظیم
سندرم گاو خوش دهان
خداوند
گربه کوشولو (امید به زندگی)
اموزش برنامه نویسی
نارسیس و اخو
مناجات (...)
برای کتاب خوان ها (موراکامی)
معرفی سایت کمکی
چرا زندگی میکنید ؟
به انتظار آینده
آرشیو خوانی وبلاگ های حذف شده
خداوند عاشق
صفر تنها ( وایولتا !!! )
عشق گل گلی :)))