میبینم که توی پنل بیان فونت ژاپنیش فرق میکنه
میام و تو برچسب زرد tsu و shi رو مینویسم ببینم چه شکلی میشن و فرق شون چیه
میبینم یکی شون از این ور لبخند زده ، دیگری از اون ور...
میبینم که توی پنل بیان فونت ژاپنیش فرق میکنه
میام و تو برچسب زرد tsu و shi رو مینویسم ببینم چه شکلی میشن و فرق شون چیه
میبینم یکی شون از این ور لبخند زده ، دیگری از اون ور...
دوستی پیام داد که وبلاگ های برتر را برای آرشیو خوانی به او پیشنهاد دهم
گرچه واژه "برتر" معنای چندانی برایم ندارم ، اما انهایی که فکر میکردم ارشیو پر و پیمان تری داشته باشند را پیشنهاد دادم ...
"پومودورو های شبانه" را پیدا نمیکردم ، در گوگل سرچ کردم
و عجیبا غریبا که خود وبلاگ نمی آمد ، اما یک نفری برداشته بود وبلاگ های قدیمی را پیوند کرده بود ....
قدیمی ... قدیمی ...
حس غم دارم ... برای کسانی که تا قبل از امشب نمی شناختم شان ، ولی الان میفهمم رفته اند ... کوچ کرده اند ...
یک خانم معلم بود ، معلم پسر بچه های 10 -11 ساله ... و عجیب زیبا نوشته بود . آخرین پستش دی 98 است
قبل از کرونا
و دعا کردم کاش اتفاقی برایش نیوفتاده باشد .
پ.ن : می دیدم 22فوریه مینوشت که برای تک تک وبلاگی ها دعا میکند ، حتی انها که خیلی وقت است نیستند ، من تعجب میکردم ...الان برای خودم تعجب میکنم
وبلاگ ذاتا عجیب است ، چون پشت نوشته هایش زندگی جریان دارد ...
سلام...
میدانید ، هیچ وقت توانایی "ادبی" نوشتن یا به قول خودم پیچاندن کلمات در هم را نداشتم...
و حتی حرف زدن درست را هم بلد نیستم...
نه از بعضی تکه کنایه ها سر در می آورم ، نه حاضر جوابم ، و نه میتوانم مفهوم مورد نظرم را به درستی برسانم...
سعی میکنم دروغ نگویم ، اما خب پیچاندن را هم بلد نیستم ! و این بد است ... بگذریم...
آمده بودم بگویم دلم تنگ شده... اما خب این که گفتن ندارد ... دارد ؟