ابهام

با خودم فکر میکنم چطور شد که این‌طور شد ؟
چی شد که تصمیم گرفتم در قلبم رو به روی یکی از انسان های این جهان باز کنم .
چی شد که برای دیدنش قلبم می‌زد و دستام می‌لرزید . من اون سال ها یکی از معصومانه ترین شکل دوست داشتن رو تجربه کردم . حرفی نزدم . چون نمیتونستم . چون زبونم نمیچرخید . یکی دیگه رو واسطه کردم تا بهش بگن. بعدش که بهش گفته شد باهام مهربون برخورد می‌کرد ولی بازم یه جور رفتار می‌کرد که انگار نمیدونه .بعد از گذشت ۷ سال هنوزم یادم نرفته . این تجربه خیلی برام سنگین تموم شد. شاید اگه خیلی واضح و روشن همون سال ها باهم حرف زده بودیم طوری که نه ایشون خودشو به ندونستن میزد و نه من انقدر خجالتی بودم و واضح حرفامو میزدم من میتونستم راحت تر از این مرحله گذر کنم . حس می‌کنم بخش عظیمی از زندگی نوجوونی و جوونیم به این جریان گذشت .

 

پ.ن : وقتی انقدر همه چی تو مغزم بهم ریخته‌اس که حس میکنم اینو باید همه جا منتشر کنم که بهم یادآوری بشه چرا . و انقدر از خودم نپرسم چرا.

۷ لایک

مطمئنی اون فهمیده بود دقیقا قضیه چیه؟....

یس . ولی به روش نمی‌اورد :)

قضیه ی تو واقعا موضوعیه که هیچوقت هیچوقت نمیتونم درکش کنم 

ببین بعضی وقتا هستا حس خوبی نمیگیری یا ارتباط خوبی برقراری نمیکنی، منظورم این نیست، منظورم دقیقا نفهمیدن محضه

اصلا نمیدونم چی بگم....

عیب ندارد :)) منم بعضی وقتا بعضی موضوعات رو نمیفهمم .

چی شد در قلبم رو باز کردم....

مطمئنی خودت در قلبت رو باز کردی 

آدم که خودش نمی تونه خودشو عاشق کنه

من میتونم =)

از روش شازده کوچولو استفاده کردم .

۰۷ ارديبهشت ۰۲:۴۳ الینا تیزرو

خب در قلب و احساسات تا یجایی دست خودته و از یجا به بعد نه و بله گاهی درد و تلخی دارهگ

من اسمش رو میذارم قسمت ، قسمت هم نبودید و شاید با اومدنش تو زندگیت باید ازش درس یاد بگیری

مطمئنم بعد از یاد گرفتن درس بهترینا واست چیده میشه

خودت رو سرزنش نکن تو باید این حس رو تجربه میکردی تا بزرگ بشی و بشی همینی که الان هستی

باقی موندن در احساسات اشتباه رو از خودم نمی‌پذیرم :)

گرچه بله . از یک جایی به بعد دست من نبود . انگار هیچ چیز دست من نبود .

مرسی از کامنتت ❤

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
چه دعایی کنمت بهتر از این
که شود عاقبتت ختم به خیر

بزرگواران یه صلوات بفرستین :))

آخرین مطالب
ابهام
چهار حرف
حنین
چالش نادشیکو ۴
چالش نادشیکو ۳
چالش نادشیکو ۲
چالش نادشیکو
ساعات پایانی عمر
..
آرشیو مطالب
پیوند ها
دیزالو
پردیس یار (مترسک)
معلم ، خواهر هیتلر
پرژین و مورچه
غمی
بند باز
آسمون (۳بار)
جوراب های نشسته
جامانده
داستان کوتاه ( خانم سیاح)
بک‌گراند تکرار شونده
نقد انیمه و انیمیشن
نرگس
ریحان
کسی که نفهمیدم عشقش آسمانی بود یا زمینی !
نکات وبلاگ نویسی
درخواست رسمی
تجربیات یک عدد کنکوری 99
یک شاعر پاکستانی !
فیزیک
ابزار برنامه هفتگی وبلاگ نویسان
نیکولای آبی
تک بیتی های بی مخاطب اقا گل
وبلاگ های تازه بروز شده
نتایج رای گیری و اعلام وبلاگ های برتر
الما توکل
:) فیلم
نوشته های آقای در حال تشکیل
پیوندهای روزانه
واکنشگرایی قالب های پیش‌فرض بیان
لکه‌بری با حمیدو :)
ابزار وبلاگ بیان
از دیار حبیب
پوست و مو
روایت سیل عظیم
سندرم گاو خوش دهان
خداوند
گربه کوشولو (امید به زندگی)
اموزش برنامه نویسی
نارسیس و اخو
مناجات (...)
برای کتاب خوان ها (موراکامی)
معرفی سایت کمکی
چرا زندگی میکنید ؟
به انتظار آینده
آرشیو خوانی وبلاگ های حذف شده
خداوند عاشق
صفر تنها ( وایولتا !!! )
عشق گل گلی :)))

۷ ارديبهشت ۱۴۰۴