توانایی های زری

دلم میخواست میتوانستم متن ادبی تولید کنم بعد هی بشینم بخوانم کف کنم . اصلا نمیدانید چه کیفی میدهد ادم متن های خودش را بخواند . ولی خب من انقدر بدون هیچ چیز کلمات را پشت سر هم میچینم که تقریبا نصف بیشتر برگه های دفتر ابی رنگم را پاره کردم ریختم در زباله های بازیافتی . چون حالم بهم میخورد بخوانمشان . گرچه مال سال 97 بودند . و من 97 را عاشق  .

 

مثلا میروم کامنتم در وب بشری را میخوانم با خود میگویم " گاددددد چه چرتههههه " .

البته ان زمان که مینوشتمش فاز خود فیلسوف پندارانه ای برداشته بودم که نگو و نپرس. فکر میکردم دیگر اوووف . ترکانده ام . با این متن زیبای دلربایم باید جایزه نوبل ادبیات بگیرم .

 

صاد خیلی لطف میکند میگوید " دلنوشته ات را خواندم " که خب راست هم میگوید . عنوان "دلنوشته" از سرش هم زیاد بود اصلا.

یا مثلا به سخی که صاف صاف رک رک نوشته بودم گفته بود " حرف های عاشقانه میزنی " و من سرخ و سفید شدم  هرهرکرکر خندیدم با تعجب ساختگی گفتم "عاشقانه ؟ "  .

 

خلاصه بروید خدایتان را سپاس گویید که توانایی تولید متن ادبی دارید . بعضی ها همین هم ندارند . والا .

۳ نظر ۴ لایک

ساعت 2:25 عه ... سلام بر شب زنده داران بیانی

یادم میاد یه شب براش تو تلگرام یه عالمه پیام فرستادم . شما بخونید اعتراف نامه . جملاتش یادم نیست ولی خب با توجه به متن هایی که مونده میتونم بگم بچگانه بود و صادقانه .

شب فرستادم و گفتم فردا میرم مدرسه و برمیگردم ... اگه سین زده بود که هیچ 

اگرنه پاکش میکنم

رفتم مدرسه و برگشتم و... سین نزده بود . منم پاکش کردم . و اون حرفارو هنوز که هنوزه دارم نشخوار ذهنی میکنم . در حدی که صبح که چشامو باز میکنم به طور پیشفرض دارم جمله " من مثل دیوونه ها بودم" رو تو مغزم تکرار میکنم .

میدونم که اگه میفرستادم واکنش خوبی دریافت نمیکردم .

یه روز ، بالاخره یه روز رو در رو واسش تعریف میکنم . و اون میخنده . نه خنده واقعی ، خنده تعجبی ، خنده تمسخر یا هرچی . چون اون یه نسخه دوم از منه و واکنشش خنده اس . میدونم . اون حتی وقتی دلخور بود داشت میخندید .

۱ نظر ۲ لایک

شیشه

یه اتاق صورتی رنگ داشتم که در به حیاط داشت .

شیشه هاش زمستونا بخار میکرد .

مینشتم روش با انگشت نقاشی میکشیدم . یا مینوشتم ...

گاهی وقتا برای سخی مینوشتم .

چرا ؟

چون فکر میکردم یه زمانی تو اون دنیا که میان فیلم زندگیامونو نشون بقیه میدن این قسمتشو اون میبینه :)

۱ نظر ۳ لایک

.

 من برای آنکه چیزی از خود ‏به تو بفهمانم
‏جز چشمهایم ‏چیزی ندارم… 

شاملو .

 

و خب ، کسی چشم های من لال را نمیفهمد . 

۱ نظر ۲ لایک

بنفش :)

"یاد داناتلو به خیر " ... و صدای خنده بعدش .

اولش که نفهمیدم چی گفت

ولی وقتی دقت کردم دیدم انگار با من بود ... بعد کم کم جمله اش مفهوم شد

داناتلو کیه ؟؟

بعد از کمی تفکر یادم اومد .

خب حالا ربطش چی بود ؟

و گاد ... تشابه خوبی بود :)))

 

میام خونه خودمو تو آینه نگاه میکنم ... دستمو مثل اسلحه میکنم و فیگور میگیرم

بابام میگه " یه ذره عقلی هم که داشت تموم شد "

۴ نظر ۶ لایک

دازنت اندرستند .

من تو ذهنم مدام باهاش حرف میزنم .

خیلی وقته جملات تکراری و پشت سر هم میچینم ...

بعد شب میخوابم ، صبح بیدار میشم دوباره همونا رو تو ذهنم تکرار میکنم .

یادمه اون موقع که قابلیت زود به زود دیدنش فراهم بود بهش میگفتم دلم براش تنگ میشه ... ولی نمیفهمید 

هر وقت فرصتش پیش میومد میگفتم

بازم نمیفهمید .

اخرین بار بهش گفتم اذیت میشم . از اینکه بهش فکر میکنم

تعجب کرد ولی بازم نفهمید . فکر کرد به خاطر کنکوره . یا نمیدونم .

 

یاد مامانم افتادم ، یه بار سر سفره داشتیم یه فیلمی میدیدیم ، مامانم گفت " هیچ وقت درک نکردم این عشق در یک نگاه و اینکه طرف ولش کرده پس بره خودشو زجر بده و فلان " (نقل به مضمون)

ناخوداگاه گفتم " چون عاشق نشدی "

بعد فهمیدم چه گندی زدم ، اومدم جمعش کنم گفتم " با بابا زود ازدواج کردین نه ؟ قبلش همو ندیده بودین ؟ "

جواب سوالامو میدونستم .

این یه تجربه هر روزه دردناکه ...

کاش میفهمید و من هر روز مکالمه ذهنی نداشتم 

شاید اگه میفهمید دیگه بهش فکر نمیکردم نه ؟

۲ نظر ۲ لایک
چه دعایی کنمت بهتر از این
که شود عاقبتت ختم به خیر

بزرگواران یه صلوات بفرستین :))

آخرین مطالب
چالش نادشیکو ۴
چالش نادشیکو ۳
چالش نادشیکو ۲
چالش نادشیکو
ساعات پایانی عمر
..
خاطرات مدرسه
حس
ضایع اس ؟
آرشیو مطالب
پیوند ها
دیزالو
پردیس یار (مترسک)
معلم ، خواهر هیتلر
پرژین و مورچه
غمی
بند باز
آسمون (۳بار)
جوراب های نشسته
جامانده
داستان کوتاه ( خانم سیاح)
بک‌گراند تکرار شونده
نقد انیمه و انیمیشن
نرگس
ریحان
کسی که نفهمیدم عشقش آسمانی بود یا زمینی !
نکات وبلاگ نویسی
درخواست رسمی
تجربیات یک عدد کنکوری 99
یک شاعر پاکستانی !
فیزیک
ابزار برنامه هفتگی وبلاگ نویسان
نیکولای آبی
تک بیتی های بی مخاطب اقا گل
وبلاگ های تازه بروز شده
نتایج رای گیری و اعلام وبلاگ های برتر
الما توکل
:) فیلم
نوشته های آقای در حال تشکیل
پیوندهای روزانه
واکنشگرایی قالب های پیش‌فرض بیان
لکه‌بری با حمیدو :)
ابزار وبلاگ بیان
از دیار حبیب
پوست و مو
روایت سیل عظیم
سندرم گاو خوش دهان
خداوند
گربه کوشولو (امید به زندگی)
اموزش برنامه نویسی
نارسیس و اخو
مناجات (...)
برای کتاب خوان ها (موراکامی)
معرفی سایت کمکی
چرا زندگی میکنید ؟
به انتظار آینده
آرشیو خوانی وبلاگ های حذف شده
خداوند عاشق
صفر تنها ( وایولتا !!! )
عشق گل گلی :)))