دلم میخواست میتوانستم متن ادبی تولید کنم بعد هی بشینم بخوانم کف کنم . اصلا نمیدانید چه کیفی میدهد ادم متن های خودش را بخواند . ولی خب من انقدر بدون هیچ چیز کلمات را پشت سر هم میچینم که تقریبا نصف بیشتر برگه های دفتر ابی رنگم را پاره کردم ریختم در زباله های بازیافتی . چون حالم بهم میخورد بخوانمشان . گرچه مال سال 97 بودند . و من 97 را عاشق .
مثلا میروم کامنتم در وب بشری را میخوانم با خود میگویم " گاددددد چه چرتههههه " .
البته ان زمان که مینوشتمش فاز خود فیلسوف پندارانه ای برداشته بودم که نگو و نپرس. فکر میکردم دیگر اوووف . ترکانده ام . با این متن زیبای دلربایم باید جایزه نوبل ادبیات بگیرم .
صاد خیلی لطف میکند میگوید " دلنوشته ات را خواندم " که خب راست هم میگوید . عنوان "دلنوشته" از سرش هم زیاد بود اصلا.
یا مثلا به سخی که صاف صاف رک رک نوشته بودم گفته بود " حرف های عاشقانه میزنی " و من سرخ و سفید شدم هرهرکرکر خندیدم با تعجب ساختگی گفتم "عاشقانه ؟ " .
خلاصه بروید خدایتان را سپاس گویید که توانایی تولید متن ادبی دارید . بعضی ها همین هم ندارند . والا .