۴ صبح

+تو برای کی حاضری چهارِ صبح بیدار شی؟

_ هیچ‌کس… یعنی چرا؛ فقط یک نفر.

+خب پس می‌تونی فلانی رو درک کنی.

_ نه ، اون کسی که می‌گم… چون خیلییی دوستش دارم.

اولین بار بود این جمله را با صدای بلند می‌گفتم. شاید هم نه. فقط می‌دانم لحظه عجیبی بود. انگار داشتم یک جمله کاملاً معمولی را تلفظ می‌کردم. انگار داشتم از روتین زندگی‌ام می‌گفتم . آری من فلانی را خیلی دوست می‌دارم. حاضرم برای او ۴ صبح بیدار شوم ، نه فقط برای اینکه او درخواستی داشته باشد و من انجام دهم -که اگر داشت با سر می‌رفتم- حتی برای اینکه بروم ببینمش و او مرا نبیند.

۱۲ نظر ۸ لایک
چه دعایی کنمت بهتر از این
که شود عاقبتت ختم به خیر

بزرگواران یه صلوات بفرستین :))

آخرین مطالب
۴ صبح
دلی
سخی که بود و چه کرد ؟ (۲ نمره)
موشی موش ؟
های 👋
انتخاب رشته کنکور
توصیه به سیسی های عزیز
سفر
هدف
از آن دوران سرد
آرشیو مطالب
پیوند ها
دیزالو
پردیس یار (مترسک)
معلم ، خواهر هیتلر
پرژین و مورچه
غمی
بند باز
آسمون (۳بار)
جوراب های نشسته
جامانده
داستان کوتاه ( خانم سیاح)
بک‌گراند تکرار شونده
نقد انیمه و انیمیشن
نرگس
ریحان
کسی که نفهمیدم عشقش آسمانی بود یا زمینی !
نکات وبلاگ نویسی
درخواست رسمی
تجربیات یک عدد کنکوری 99
یک شاعر پاکستانی !
فیزیک
ابزار برنامه هفتگی وبلاگ نویسان
نیکولای آبی
تک بیتی های بی مخاطب اقا گل
وبلاگ های تازه بروز شده
نتایج رای گیری و اعلام وبلاگ های برتر
الما توکل
:) فیلم
نوشته های آقای در حال تشکیل
پیوندهای روزانه
واکنشگرایی قالب های پیش‌فرض بیان
لکه‌بری با حمیدو :)
ابزار وبلاگ بیان
از دیار حبیب
پوست و مو
روایت سیل عظیم
سندرم گاو خوش دهان
خداوند
گربه کوشولو (امید به زندگی)
اموزش برنامه نویسی
نارسیس و اخو
مناجات (...)
برای کتاب خوان ها (موراکامی)
معرفی سایت کمکی
چرا زندگی میکنید ؟
به انتظار آینده
آرشیو خوانی وبلاگ های حذف شده
خداوند عاشق
صفر تنها ( وایولتا !!! )
عشق گل گلی :)))