خوبی ؟

پیام داده بود :  سلام خوبی ؟

خب طبق معمول منتظر بودم بعد از احوال پرسی کار مد نظرش را بگوید . بعد از چند پیام پرسیدم : تو چه خبر ؟ چی شده ؟

که گفت فقط برای جنگ و حملات به اصفهان پیام داده تا احوال بپرسد .

حقیقتا از خودم خجالت کشیدم که فکر کردم احوال‌پرسی اش صرفا مقدمه است . و خوش‌حال شدم که واقعی بود .

از تعارف‌های الکی بدم می‌آید اما مجبورم این کار را بکنم، چون اگر نپرسم، می‌گویند "چقدر بی‌ادب بود"

مثلا وقتی به یک ترم بالایی که به زور می‌بینمش و صرفا چون نماینده‌است  و کارش دارم پیام می‌دهم ، حال او برایم اهمیت خاصی ندارد که بپرسم "خوبی ؟" اصلا به کتف چپم که خوبی یا بدی . متقابلا بدم می‌آید اگر کسی که با من کار دارد، برای مقدمه‌چینی احوال بپرسد. ترجیح می‌دهم مستقیم بگوید چه می‌خواهد.

ولی خب این تعارفات در فرهنگ جا افتاده و چون‌ مجبوریم از آن استفاده می‌کنیم.

البته اغلب با "سلام وقتتون بخیر" کار را یکسره می‌کنم 🚶‍♀️

۸ نظر ۱۱ لایک

🔥❌

آتش بس ، واگعیه یا کیکه ؟

۵ نظر ۹ لایک

خیال خام

به عکس‌هایش نگاه می‌کنم

چهره‌اش آشناست ولی نمی‌شناسم .

بیشتر و بیشتر نگاه می‌کنم . واو ! صورتش گرد است .

بعد از این همه سال چهره‌اش برایم ناآشنا می‌زند . متوجه جزئیات جدیدی می‌شوم که انگار ندیده بودم .

نمی‌دانم درک می‌کنید یا خیر ولی چهره آدم‌ها در ذهن من خیلی خیلی محو و کُلی است برای همین اکثر آدم هارا شبیه یکدیگر می‌بینم . به نظر آشنا می‌آیند ولی نمی‌شناسمشان.

سخی ... انگار انتظار داشتم او برایم تافته جدا بافته باشد ولی در تمام مدت چهره‌اش محو بود . حتی وقتی روبرویم ایستاده بود .

باز به عکس نگاه می‌کنم . پاشنه کفشش را روی زمین گذاشته و پنجه اش از زمین فاصله دارد . یکهو مغزم جرقه می‌زند . تمام خاطرات ۸ سال پیش دسته‌بندی شده از جلوی چشمانم میگذرند . یادم می‌افتد که این عادتش است .

حقیقتا حافظه بی‌خودی دارم . آخر کیست که عادات رفتاری مردم را از بَر باشد ولی چهره‌شان را نه ؟

وقتی بچه‌ها درخوابگاه راه می‌روند از پشت سر می‌توانم حدس بزنم کیست . چون که دمپایی یا لباس یا پوزیشن ایستادن‌ و راه رفتن فرد در ذهنم حک شده ولی وقتی خود آن شخص را از روبرو می‌بینم باید دقایقی زل بزنم تا مغزم لود شود . مثلا دیروز یک نفر از کنارم در خیابان گذشت . مثل بز نگاهش می‌کردم چون نمی‌دانستم خانم صاد است یا نه .حتی الان هم نمی‌دانم خودش بود یا نه ، با اینکه دقیقا از یک متری‌ام رد شد .

خلاصه دارم بهانه می‌آورم . من چهره سخی را فراموش کرده‌ام . واین ثابت می‌کند که او یک فرد خیالی است که دارد در ذهنم قدم می‌زند و روحم را خراش می‌دهد .

۰ نظر ۴ لایک

مکالمات

+چی کار می‌کنی ؟

_بی‌کار بی‌عار

+شغلت چیه ؟

_شغل شریف دانشجویی . انقدر سخته . 

+آره خیلی سخته ، خسته نباشی

۲ نظر ۸ لایک
چه دعایی کنمت بهتر از این
که شود عاقبتت ختم به خیر

بزرگواران یه صلوات بفرستین :))

آخرین مطالب
خوبی ؟
🔥❌
خیال خام
مکالمات
استاکر بازی امشب
داوطلب
آیا تمام می‌شویم ؟
یار دبستانی
معلول
ابهام
آرشیو مطالب
پیوند ها
دیزالو
پردیس یار (مترسک)
معلم ، خواهر هیتلر
پرژین و مورچه
غمی
بند باز
آسمون (۳بار)
جوراب های نشسته
جامانده
داستان کوتاه ( خانم سیاح)
بک‌گراند تکرار شونده
نقد انیمه و انیمیشن
نرگس
ریحان
کسی که نفهمیدم عشقش آسمانی بود یا زمینی !
نکات وبلاگ نویسی
درخواست رسمی
تجربیات یک عدد کنکوری 99
یک شاعر پاکستانی !
فیزیک
ابزار برنامه هفتگی وبلاگ نویسان
نیکولای آبی
تک بیتی های بی مخاطب اقا گل
وبلاگ های تازه بروز شده
نتایج رای گیری و اعلام وبلاگ های برتر
الما توکل
:) فیلم
نوشته های آقای در حال تشکیل
پیوندهای روزانه
واکنشگرایی قالب های پیش‌فرض بیان
لکه‌بری با حمیدو :)
ابزار وبلاگ بیان
از دیار حبیب
پوست و مو
روایت سیل عظیم
سندرم گاو خوش دهان
خداوند
گربه کوشولو (امید به زندگی)
اموزش برنامه نویسی
نارسیس و اخو
مناجات (...)
برای کتاب خوان ها (موراکامی)
معرفی سایت کمکی
چرا زندگی میکنید ؟
به انتظار آینده
آرشیو خوانی وبلاگ های حذف شده
خداوند عاشق
صفر تنها ( وایولتا !!! )
عشق گل گلی :)))