ابهام

با خودم فکر میکنم چطور شد که این‌طور شد ؟
چی شد که تصمیم گرفتم در قلبم رو به روی یکی از انسان های این جهان باز کنم .
چی شد که برای دیدنش قلبم می‌زد و دستام می‌لرزید . من اون سال ها یکی از معصومانه ترین شکل دوست داشتن رو تجربه کردم . حرفی نزدم . چون نمیتونستم . چون زبونم نمیچرخید . یکی دیگه رو واسطه کردم تا بهش بگن. بعدش که بهش گفته شد باهام مهربون برخورد می‌کرد ولی بازم یه جور رفتار می‌کرد که انگار نمیدونه .بعد از گذشت ۷ سال هنوزم یادم نرفته . این تجربه خیلی برام سنگین تموم شد. شاید اگه خیلی واضح و روشن همون سال ها باهم حرف زده بودیم طوری که نه ایشون خودشو به ندونستن میزد و نه من انقدر خجالتی بودم و واضح حرفامو میزدم من میتونستم راحت تر از این مرحله گذر کنم . حس می‌کنم بخش عظیمی از زندگی نوجوونی و جوونیم به این جریان گذشت .

 

پ.ن : وقتی انقدر همه چی تو مغزم بهم ریخته‌اس که حس میکنم اینو باید همه جا منتشر کنم که بهم یادآوری بشه چرا . و انقدر از خودم نپرسم چرا.

۴ نظر ۷ لایک
چه دعایی کنمت بهتر از این
که شود عاقبتت ختم به خیر

بزرگواران یه صلوات بفرستین :))

آخرین مطالب
ابهام
چهار حرف
حنین
چالش نادشیکو ۴
چالش نادشیکو ۳
چالش نادشیکو ۲
چالش نادشیکو
ساعات پایانی عمر
..
آرشیو مطالب
پیوند ها
دیزالو
پردیس یار (مترسک)
معلم ، خواهر هیتلر
پرژین و مورچه
غمی
بند باز
آسمون (۳بار)
جوراب های نشسته
جامانده
داستان کوتاه ( خانم سیاح)
بک‌گراند تکرار شونده
نقد انیمه و انیمیشن
نرگس
ریحان
کسی که نفهمیدم عشقش آسمانی بود یا زمینی !
نکات وبلاگ نویسی
درخواست رسمی
تجربیات یک عدد کنکوری 99
یک شاعر پاکستانی !
فیزیک
ابزار برنامه هفتگی وبلاگ نویسان
نیکولای آبی
تک بیتی های بی مخاطب اقا گل
وبلاگ های تازه بروز شده
نتایج رای گیری و اعلام وبلاگ های برتر
الما توکل
:) فیلم
نوشته های آقای در حال تشکیل
پیوندهای روزانه
واکنشگرایی قالب های پیش‌فرض بیان
لکه‌بری با حمیدو :)
ابزار وبلاگ بیان
از دیار حبیب
پوست و مو
روایت سیل عظیم
سندرم گاو خوش دهان
خداوند
گربه کوشولو (امید به زندگی)
اموزش برنامه نویسی
نارسیس و اخو
مناجات (...)
برای کتاب خوان ها (موراکامی)
معرفی سایت کمکی
چرا زندگی میکنید ؟
به انتظار آینده
آرشیو خوانی وبلاگ های حذف شده
خداوند عاشق
صفر تنها ( وایولتا !!! )
عشق گل گلی :)))

۷ ارديبهشت ۱۴۰۴