من نوشته بودم
اینکه چرا دور شدم
چه مدت دور شدم
چه احساساتی داشتم وقتی دور شدم
من همه شو نوشته بودم
ولی الان نیستن... و خودمم دقیق یادم نمیاد .
فقط میدونم دلتنگی مدام امانم رو بریده بود .
من نوشته بودم
اینکه چرا دور شدم
چه مدت دور شدم
چه احساساتی داشتم وقتی دور شدم
من همه شو نوشته بودم
ولی الان نیستن... و خودمم دقیق یادم نمیاد .
فقط میدونم دلتنگی مدام امانم رو بریده بود .
مینویسم که یادم نره ...
حرفای تو ذهنم
اونایی که هرشب بهت میزنم ...
ولی متاسفانه یادم نمیاد .
نمیدونم چطور دلتنگی هامو بهت ابراز میکردم
چطور گله میکردم
من چرا هیچی یادم نمیاد سخی ؟
یه عکس ازت پیدا کردم سخی
میشه این نوشتههارو بذارین پای "نیاز نوشتن"م ؟؟
من فقط میتونم در مورد سخی بنویسم ...
متاسفم.
نوشته ها درسته دلیه ولی زیبا نیست .
پروفایل هارو نگاه میکنم .
بعضیا عکس از خودشون گذاشتن ، تو ذهنم میگم " خوش به حال اونی که عاشقت میشه ...میتونه بیاد و ساعت ها لبخند زدنتو نگاه کنه "
حتی یکی از پروف های افروز (دوستم) رو فرستادم تو کانال ایتام و زیرش نوشتم " چقدر افروز اینجا قشنگ خندیده "
میدونین چرا شبا اینجا مینویسم ؟
نه فقط به این دلیل که آدم شبا دلتنگ میشه ...نه .(که دلتنگی امریست همیشگی)
صرفا به خاطر اینکه بازدیدش خیلی خیلی کمتره .