نصف شبی جات

اتوبوس و ماشین در سفر ...

این دو برای من -برای روح من - بد است .

آنقدر که دیروز در ماشین به او فکر کردم که صبح از خواب بیدار شده بودم میگفتم " اقا جان ، شما که نمیدانم بالاخره مارا طلبیدید یا نه ، ولی می آیم دعای 6 سال پیشم را پس میگیرم . از دلم بیرونش کنید ..."

در همان لحظه داشتم فکر میکردم " یعنی برای اخرین بار هم نرم ببینمش ؟ " و بعد با دست صورتم را پوشاندم و گفتم " با خودت چند چندی ؟؟؟؟"

انگار ترسیده بودم دعایم بگیرد از دلم بیرون رود . همینقدر مسخره .

۳ لایک

یاد این شعر افتادم:

کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش ولی آهسته می گویم خدایا بی اثر باشد

 

زیارت قبول

التماس دعا

این شعر ... خیلی وقت بود به چشمم نخورده بود :)


هنوز که مشرف نشدیم ، شما دعا کنین بریم ، چشم :)

۱۶ بهمن ۰۱:۱۸ ماه زده

یا بفرما نظری یا که خبر کن بروم

سال ها گوشه ی چشم تو بلاتکلیفم...... 

بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میکند .

«انگار ترسیده بودم دعایم بگیرد از دلم بیرون رود

بر گرفته شده از zary3831.blog.ir»

👌🥺😔

 

نرو و نبینش... وگرنه روز از نو روزی از نو:/

بیشتر از یکساله نرفتم و ندیدمش و نه هیچ گونه ارتباط اعم از پیامک و مجازی و فلان داشتم ... ولی هنوز یادش هست . چرا نمیره ؟ قرار نبود طولانی بشه .

۱۶ بهمن ۰۱:۲۸ ماه زده

به خودم آمدم انگار تویی در من بود 

این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود :)))

سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره :")

۱۶ بهمن ۰۱:۳۱ .. میخک..

زریییی واقعنکی؟

من چرا نمیتونم تو رو عاشق تصور کنم؟ :/

حیح .

خیلی حیح 
حیح تر

من خودمم باورم نمیشد /: انقدر که بی غم عالم بودم من
انگار به دو نسخه تبدیل شدم .نسخه 1 ام نسخه 2 م رو درک نمیکنه . اره.

چرا های خودمم بی پاسخه هم چنان:)

اما گذشت زمان کم کم کمرنگ ترش می‌کنه... یادش میل می‌کنه به صفر ولی شاید هیچ وقت صفر نشه!؟:(

هم چنان به ندیدنش ادامه بده:)

با این پست منم یادش افتادم😅🙁

اگه هیچ وقت صفر نشه چه کنم ؟ :(((


با پست های بیانیا
با کتابا
با فیلما
با اهنگا
با هر کوفتی که احساسات انسانی درش باشه .

معشوق تغییر بده:)

می تو همچنان... بعد بیست سال:)... اما بی خیالم... سعی میکنم حواسم به چراغ باشه نه به چراغ به دست:)

 

که ما همه آینه داریم . صرفا آیینه .

۱۶ بهمن ۰۱:۴۷ .. میخک..

بچه بودنی یه کارتون ترسناک دیدم 

هفت سالم بود یا کمتر 

خونه تنها بودم 

به جای وحشتناکش که رسید زود قطع کردم و سی دی رو در آوردم و انداختم دور 

تا سال‌های سال کابوس اون صحنه رو می‌دیدم. همیشه اون ترس یه گوشه از دلم مونده بود 

تا وقتی که بعد شاید ده سال بلند شدم رفتم دوباره دیدمش. و این بار تا آخر دیدمش. اونجایی که پایان خوشش رسید و آدم بده رو شکست دادن و...

فارغ از اینکه دیدم پایان خوبه،تازه فهمیدم خود اون ماجرا هم همچین به وحشتناکی کابوسهای تکرار شونده‌ی من نبود. تو این سالها هی تو ذهنم ضربش کرده بودم. 

یه پرونده باز تو ذهنم بود. امکان نداشت بهش فکر نکنم. امکان نداشت بهش شاخ و برگ بدم. ذهنم دنبال یه پایان بود، مجبور بود هی اون پایان رو تخیل کنه 

 

 

باورت میشه الان یادم نیست آخر اون کارتونه چی شد اصلا؟ اون تصویر قسمت ترسناکش یادم مونده اما هیچ حسی بهش ندارم دیگه. تموم شد! 

 

شاید اشتباه میکنم. اما به نظرم تا صد سال هم بخوای از مواجهه با پایان فرار کنی بازهم شکست میخوری. 

اگر بعد از هر پایان منتظر یه پایان دیگه باشم چی ؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
چه دعایی کنمت بهتر از این
که شود عاقبتت ختم به خیر

بزرگواران یه صلوات بفرستین :))

آخرین مطالب
چالش نادشیکو ۴
چالش نادشیکو ۳
چالش نادشیکو ۲
چالش نادشیکو
ساعات پایانی عمر
..
خاطرات مدرسه
حس
ضایع اس ؟
آرشیو مطالب
پیوند ها
دیزالو
پردیس یار (مترسک)
معلم ، خواهر هیتلر
پرژین و مورچه
غمی
بند باز
آسمون (۳بار)
جوراب های نشسته
جامانده
داستان کوتاه ( خانم سیاح)
بک‌گراند تکرار شونده
نقد انیمه و انیمیشن
نرگس
ریحان
کسی که نفهمیدم عشقش آسمانی بود یا زمینی !
نکات وبلاگ نویسی
درخواست رسمی
تجربیات یک عدد کنکوری 99
یک شاعر پاکستانی !
فیزیک
ابزار برنامه هفتگی وبلاگ نویسان
نیکولای آبی
تک بیتی های بی مخاطب اقا گل
وبلاگ های تازه بروز شده
نتایج رای گیری و اعلام وبلاگ های برتر
الما توکل
:) فیلم
نوشته های آقای در حال تشکیل
پیوندهای روزانه
واکنشگرایی قالب های پیش‌فرض بیان
لکه‌بری با حمیدو :)
ابزار وبلاگ بیان
از دیار حبیب
پوست و مو
روایت سیل عظیم
سندرم گاو خوش دهان
خداوند
گربه کوشولو (امید به زندگی)
اموزش برنامه نویسی
نارسیس و اخو
مناجات (...)
برای کتاب خوان ها (موراکامی)
معرفی سایت کمکی
چرا زندگی میکنید ؟
به انتظار آینده
آرشیو خوانی وبلاگ های حذف شده
خداوند عاشق
صفر تنها ( وایولتا !!! )
عشق گل گلی :)))