اتوبوس و ماشین در سفر ...
این دو برای من -برای روح من - بد است .
آنقدر که دیروز در ماشین به او فکر کردم که صبح از خواب بیدار شده بودم میگفتم " اقا جان ، شما که نمیدانم بالاخره مارا طلبیدید یا نه ، ولی می آیم دعای 6 سال پیشم را پس میگیرم . از دلم بیرونش کنید ..."
در همان لحظه داشتم فکر میکردم " یعنی برای اخرین بار هم نرم ببینمش ؟ " و بعد با دست صورتم را پوشاندم و گفتم " با خودت چند چندی ؟؟؟؟"
انگار ترسیده بودم دعایم بگیرد از دلم بیرون رود . همینقدر مسخره .