بچهها خیلی جدی الان پازل هارو کنارهم گذاشتم و به یه فکتی رسیدم
من نابینا هارو دوست دارم .
شاید بگید وا این چه فکتیه ؟
خب بشینید تا براتون تعریف کنم ...
بچههای گلم اولین کراش من کی بود ؟
درسته ، بابای جومونگ ! خود جومونگ نه ها ، باباش !
من دختری ۴-۵ ساله بیشتر نبودم و حتی نمیدونستم معنی کراش چیه ولی از اوشون خیلی خوشم میومد .
به خاطر قیافهاش ؟ خیر .
چون نابینا بود و توانایی های برگ ریزونی داشت .
توی بازیا همه جومونگ و تسو بودن ، من ژنرال هموسو ... اصلا عشق میکردم شنل (چادر مامان) بندازم رو دوشم و بگم من ژنرال هموسو ام .
بعد چند وقت پیشا فهمیدم که خودمو همیشه بدون چشم نقاشی کشیدم یا پروفایل هایی میذاشتم که توشون چشم هام بستهان (مثل تصویر گوشه وبلاگ)
حتی یه سری کراش های انیمهایم هم کارکتر های خفن نابینا بود در صورتی که مثلا همه روی گوجو کراش میزدن با اون چشمای شهلای آبی رنگش.
شاید همهی اینا یعنی از بچگی جذب قهرمانهایی میشدم که در ظاهر محدودیت دارن ولی درونشون پر از قدرت و بینشه. هنوزم کاراکترهایی که بدون دیدن ، عمیقتر میفهمن، بیشتر از همه به دلم میشینن.
شاید واسه همینه که همیشه میخواستم طرف مقابلم از "دل" منو بفهمه و با چشمِ دل منو ببینه . بدون کلام . که خب نشد . چون دنیای واقعی با انیمه و فیلم فرق میکنه .